زانكهآوازت تو را در بند كرد/درباره بازداشت چند ساعته كيهان كلهر
بازداشت چند ساعته كيهان كلهرنوازنده و آهنگساز نامي سبب شد تا اخباري ضد ونقيض درباره دلايل بازداشت وي انتشار يابد. طبيعي است وقتي منابع اصلي خبر( آقاي كهلر و نيز ماموران ومسئولان انتظامي فرودگاه) لب بر سخن ببندند و اطلاع رساني دقيقي صورت نگيرد، شايعات جان ميگيرند و سر برميكشند و نتيجه آن ميشود كه هر كسي از ظن خود يار اين رخداد ميشود.
اطلاعاتي كه درباره اين رخداد انتشار يافتهاست تقريبا هيچ نكته خبري، جز همان بازداشت و سپس رفتن آقاي كلهر به اداره گذرنامه و سپس پرواز شب بعد به پاريس را بازنميتاباند.{توضيح نوربخش درباره شايعه بازداشت كلهر} به همين دليل آن پرسش و كنجكاوي روزنامهنگارانه همچنان بر سر جاي خود قرار دارد،اگر چه در ساحت حرفهاي كار روزنامهنگاري ، خبرنگاران به لحاظ اخلاقي نبايد منبع و اصولا آدميان را تحت فشار قرار دهند تا اخباري را كسب كنند.

يك اصل حرفهاي و اخلاقي روزنامهنگاري حكم ميكند كه روزنامهنگاران نبايد در مسائل شخصي و زندگي خصوصي افراد مداخله كنند و انعكاس برخي از اين مسائل بدون رضايت فرد خبرساز غير اخلاقي و غير حرفهاي است. اما آنچه كه وراي چنين بايدهاي اخلاقي بايد پيش چشم داشت، همانا زير ذرهبين بودن رفتار افراد مرجع جامعه است و اين البته به لحاظ شخصي آسيب پذيريهاي فراواني را براي افراد مرجع به وجود ميآورد كه طبيعي است زندگي شخصياشان را هم مختل خواهد ساخت.
هنرمندان از جمله گروهها وافراد مرجع هستند كه همه گاه زير ذرهبين جامعه قرار دارند و به قول يكي از بزرگان از روزي كه هنرمندي به شهرت ميرسد ، عملا بايد زندگي شخصي در اجتماعات عمومي را فراموش كند، چرا كه صدها چشم وي و رفتارش را رصد ميكنند.
به همين دليل است كه وقتي پاي سخن برخي از اين هنرمندان بزرگوار مينشيني، آزردگي خاطر خود ، از شهرت و در چشم بودن را پنهان نميكنند و همه گاه ميگويند و معترفند كه شهرت، راحتي در انظار عمومي را از آنها ستانده است و آرزو دارند روزي را شاهد باشند كه بتوانند همانند مردم عادي در كوچه و خيابان قدم بزنند.
مولوي در دفتر اول مثنوي و در حكايت طوطي و بازرگان نتيجهگيري خوبي دارد و ميگويد كه به مزايده گذاشتن حسنها( همان شهرت) ميتواند آسيبهاي فراواني داشته باشد.
زانكه آوازت ترا در بند كرد
خويشتن مرده پي اين بند كرد
يعني اي مطرب شده با عام و خاص
مرده شو چون من كه تا يابي خلاص
دانه باشي مرغكانت برچنند
غنچه باشي كودكانت بركنند
دانه پنهان كن، به كلّي دام شو
غنچه پنهان كن گياه بام شو
هر كه داد او حسن خود را در مزاد
صد قضاي بد سوي او رو نهاد
جشمها(اندوه)و خشمها و رشكها
بر سرش ريزد چو آب از مشكها
دشمنان او را زغيرت ميدرند
دوستان هم روزگارش ميبرند
اين مطلب يادداشت گونهاي بود كه به تقاضاي ماهنامه نسيم هراز نوشته و درشماره اخير آن منتشر شد.
غير مرتبط با متن:من از جمله علاقهمندان به مباحث تاريخي ، به خصوص تاريخ شفاهيام. هاشم اكبرياني از دوستان و همكاران سالهاي سال روزنامه نگاري كه سعي مشكور در انتشار مجموعه تاريخ شفاهي ا دبيات ايران داشته و دارد در گفت وگويي با روزنامه اعتماد به برخي نكات و تجربهها در تدوين و انتشار اين مجموعه كتابها اشاره كرده است كه خواندنش خالي از لطف نيست.