پيامبراكرم (ص) و شفقت بر خلق
حتي در تفسيري كه مرحوم ملامحسن فيض كاشاني در كتاب الحقايق (كه از قرار مختصر محجهالبيضاءآن محتشم است) خود درباره سوره يونس و و تاديب يونس از سوي پروردگار به دست داده ، دليل چنين تنبيهي از سوي خداوند را كمشكيبايي يونس در برابر پرخاشها و درشتگوييهاي قوم او و بيشفقتياش درباره آنها دانستهاست. به تعبیری صریح تر حضرت یونس نتوانست شان و جایگاه و مرتبه پیامبری را حفظ کند که خداوند تنبیهش کرد و به دهان ماهی انداخت.
به همين دليل است كه در كلام خداوند بارها آمده كه پيامبران بايد صبورتر از ديگر مردمان باشند و در ميان تمامي پيامبران البته كه حضرت ختمي مرتبت،صبر و شكيباييافزونتر از ديگران داشته است و غم امت را بيش از خود آنها ميخورد ، حتي نقل شده است كه وقتي خداوند در هنگام معراج پيامبر از وي ميخواهد آرزويي بكند، آن محتشم، آرزوي شفاعت گناهكاران امتش را با پروردگارش در ميان ميگذارد كه دستمايه حكيم نظامي گنجهاي در مثنوي خسرو و شيرين ميشود:
خطاب آمد که ای مقصود درگاه
هر آن حاجت که مقصود است درخواه
سرای فضل بود از بُخل خالی
برات گنج رحمت خواست حالی
گنهکاران امت را دعا کرد
خدایش جمله حاجتها روا کرد
چو بسته از کرامت خلعت خاص
بیامد باز پس با گنج اخلاص
اين غم امت خوردن البته در قرآن هم تصريح شده است كه خداوند پیامبراكرم (ص) را نرمخو و فردى معرفى مىفرماید که از خطاى دیگران در مىگذرد:
فَبِمَا رَحْمِةٍ مِن اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لأَنفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاْعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْلَهُمْ وَ شَاوِرْهم فِى الأمَرِ...(آل عمران -159)
پس به برکت رحمت خداوندى، با آنان نرمخو شدى، و اگر تندخو و سختدل بودى، قطعا از پیرامون تو پراکنده مىشدند. پس از آنها درگذر و برایشان آمرزش بخواه و در کارها با آنان مشورت کن... .
و در جاى دیگر مىفرماید:
ومَا اَرْسَلْنَاکَ اِلاّ رَحْمةً لِلْعَالَمِینَ(انبياء- 107)
تو را جز رحمتى براى جهانیان نفرستادیم.
مولانا در دفتر پنجم مثنوي در حكايتي خواندني، تصويري شكوهمند از صبر و بردباري پيامبر گرامي اكرم (ص)به دست ميدهد، تصويري كه در آن شفقت بر آدميان (حتي كافران) بروز و ظهوري حيرت انگيز مييابد تا مشخص شود كه اين همه شيفتگي امتي در طي قرون و اعصار نتيجه چنين دلبردگيها و دلبريهاست.
داستان ازآنجا آغاز ميشود كه گروهي از كافران مهمان رسول خدا (ص) ميشوند.پيامبر به ياران توصيه ميكند كه هر كدامشان يكي از كافران را به مهماني برد.
گفت اي ياران من قسمت كنيد
كه شما پُر از من و خوي منيد
در ادامه همين حكايت، مولوي نتيجهگيري ميكند كه اگر حاكم و پادشاه كشوري روحي زلال و شيرين داشته باشد،لشگريان و زيردستان نيز چنين شوند و آن رودخانه در جويبارهاي خرد جاري شود و همه را مملو و لبريز از شفقت و مهروزي و لطفدائم كند.
شه يكي جان است و لشگر پُر از او
روح چون آب است و اين اجسام جو
آب روح شاه اگر شيرين بود
جمله جوها پُر ز آب خوش شود
كه رعيّت دين شاه دارند و بس
اين چنين فرمود سلطان عَبَس
در مسجد هر يك از ياران كسي را ميبرد. شخص زشتي به نام «ابن غُز»باقي ميماند كه مولوي در توصيف وي مينويسد:
هر يكي ياري، يكي مهمان گزيد
در ميان يك زفت بود و بينديد
جسم ضخمي داشت كس او را نبرد
ماند در مسجد چو اندر جام دُرد
پيامبر اكرم(ص) آن مرد سخت و زفت را به منزل ميبرد. برايش غذا ميآورند و او بسيار پرخوري ميكند تا جايي كه نان و آش و شير هفت بز، كه غذاي هجده نفر بود، را يك تنه ميخورد.
معده طبليخوار همچون طبل كرد
قسم هجده آدمي تنها بخورد
ساكنان منزل پيامبر ،اعم از كنيز و غلام كه سهم خود از غذا را برباد رفته ميبينند، از چنين گستاخي و رفتار بيادبانهاي به خشم ميآيند بي اذن پيامبر واكنشي نشان ميدهند و وقتي مرد مهمان براي خفتن به اتاقي ميرود كليد را از بيرون ميبندند:
وقت خفتن رفت و در حجره نشست
پس كنيزك از غضب در را ببست
از برون زنجير در را در فكند
كه از او بُد خشمگين و دردمند
اين فرد چون راهي براي بيرون آمدن نمييابد،در كمال بيادبي بستر را آلوده ميكند. صبح كه پيامبر در حجره را باز ميكند، او با شتاب و براي آنكه آبرويش نرود،ميگريزد. البته پيامبر (ص) اين ماجرا را ميدانست و براي آنكه فرد احساس شرمندگي نكند در گوشهاي پنهان ميشود تا وي بيشرمساري بگريزد.
درگشاد و گشت پنهان مصطفي
تا نگردد شرمسار آن مبتلا
تا برون آيد رود گستاخ او
تا نبيند درگشا را پشت و رو
پيامبر از احوال شبش آگاهي داشت،اما حكمت پيامبرانه وصبوري او بر احوال آدميان برحذرش ميداشت از واكنشهاي مستقيم و عجولانه.
ليك حكمت بود و امر آسمان
تا ببيند خويشتن را او چنان
وقتي بستر او را نگاه ميكنند كه آلوده است به پيامبر(ص) خبر ميدهند كه مهمانت چنين كرد. اينجاست كه منشپيامبرانه آن بزرگوار نمود و ظهور پيدا ميكند و به جاي پرخاش و اعتراض وانتقاد ، كه هر انساني با ديدن چنين بيحرمتي(در برابر آن همه محبت) از خود بروز ميدهد، خود با دست خويش به شستن آن آلودگي ميپردازد. ياران التماس و ابرام ميكنند كه اجازه دهيد كه ما اين پلشتي و كثافت را بزداييم و براي شما چنين كارهايي خوبيت ندارد.
ما براي خدمت تو مي زييم
چون تو خدمت مي كني ،پس ما چهايم
پيامبر اكرم(ص) در پاسخ ميگويد:
گفت آن دانم وليك اين ساعتيست
كه در اين شستن به خويشم حكمتيست
كه دلش ميگفت اين را تو بشُو
كه در اينجا هست حكمت تو به تو
از آن سو،«ابنغُز» پشيمان از كار و كردار خويش، به محل خرابكاري خويش باز ميگردد تا انجام كار و واكنشها را ببيند. وقتي ميبيند پيامبر در حال شستن و برطرف سازي خرابكاري وي است. چنان شرمنده ميشود كه:
هيكلش از ياد رفت و شد پديد
اندر او شوري گريبان را دريد
ميزد او دو دست را بر رو و سر
كلّه را ميكوفت بر ديوار و در
ميزد او بر سر كه اي بيعقل سر
ميزد او بر سينه كاي بينور بَر
سجده ميكرد او كه اي كلّ زمين
شرمسار است از تو اين جُزو مهين
تو كه كلّي خاضع امر ويي
من كه جزوم ظالم و زشت و غوي(گمراه)
تو كه كلي خوار و لرزاني زحق
من كه جزوم، در خلاف و در سبق
هر زمان رو ميكرد رو بر آسمان
كه ندارم روي اين قبله جهان
چون زحد بيرون بلرزيد و تپيد
مصطفياش در كنار خود كشيد
ساكنش كرد و بسي بنواختش
ديدهاش بگشاد و داد اشناختش.
اصل یادداشت در همشهری آنلاین
مرتبط با متن:از سیره و سلوک اخلاقی امام هشتم